مرگ خاموش یک زن
دل نوشته های کوتاه
مرگ خاموش یک زن
شنبه 27 خرداد 1398 ساعت 12:33 | بازدید : 430 | نویسنده : محسن | ( نظرات )

 هرگزفکر نمیکردم روزی مجبورباشم به زودی با مرگ دلخراش ادمی  روبرو شوم که خودش را از دست زندگی خلاص کند .انهم با گلوله تفنگ  شکاری .

به من گوشزدکرده بودی مرا به ذهنت بسپار نه به دلت .اما من یا نخواستم یا یکجور لجاجت کردم . تورا چگونه خواهم شناخت با چهره ای که اینگونه انرا با سرب داغ از هم پاشیدی    اولین اس ام اس ات را بیاد دارم من که هرگز نمیدانستم این چیزها که نوشته  ای چیست گفتم اگر این اس ام اس اشتباه امده لطفا مرا مطلع نمایید.

وتوگفتی اینگونه است اشتباه فرستاده ام

اینگونه شد که باب مراوده ات باز شد

گفتی وقتی پروانه دلی در تارهای تنیده ای می افتد که عنکبوتش سیر است انگاه قصه زندگی اغاز میشود زیرا نه توان گریختن دارد ونه میتواند بمیرد

ومن گفتم پروانه ها وشاپرکهای افتاده در تارهای عنکبوت برایم نامانوس است .من شاپرکهای خسته ای رامیشناسم که پس از جست وخیزوفراراز دست دخترکی شیطان بر شانه های برهنه مهربانی مینشیند ودستی مهربان زیبایی بالهایش را به انها گوشزد میکند

وقتی پرسیدم وگفتم از خودت بگو   برایم نوشتی  کوسه ها ا زبچه گی شناکردن رابلدند. این توضیح برای معرفی یک خانم کافیست ومن باز نوشتم من  از کودکی جوجه ها را برای اینکه ذاتا بلدند به زمین نوک بزنند تحسین میکردم .

که گفتی پاسخ زیرکانه ای بود.

دیگر راهی نمییافتم تا امید را در توزنده کنم .البته مگر یک شبه امکانپذیر بودونوشته بودی  در روزهایی که دلم شکسته بود یاد حرفهای پدرژپتو افتادم که به پینوکیومیگفت  .پینوکیوچوبی بمان  زیرا ادمها سنگی اند دنیایشان قشنگ نیست میدانم حرفهایم پراز خیال است اینروزها انقدر ارامم که بنظر مرده ای بیش نیستم  فقط نفس میکشم  تا بجای مرده ها خاکم نکنند  نمیدانم  یا من بازی را بلد نیستم یا زمانه جر میزند.

پس مرا به ذهنت بسپار نه به دلت .

اگرچه من قول دادم تورا فقط به ذهن بسپارم اما مگر میتوانم دلم را  باز پس بگیرم ... نه نمیتوانم

گفتی سالهاست در مشهد هستی بی انکه خود را مشهدی بدانی واز مشهدی ها واصیل ترین شان متنفری

ومن گفتم من در بهار سکونت دارم با دکترشیخ همسایه ام هروقت از نادری میگذرم به کلنل پسیان سلام میکنم .کاری به کار تک چرخ زن هاواسمی های بلواردوم یا شیشه بازها ی پنجراه ولوطی های قهوه خانه عرب ندارم ..............

امروز چه تگرگی بارید.جایت خالی بود ببینی وزیر باران رگباری بهار خیس خیس شوی

چرا این را از خودت دریغ کردی  اصلا چرا باید این باران بر روی گورت ببارد.باز هم زمانه در این بازی جر زد



|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
عادل در تاریخ : 1391/4/6/2 - - گفته است :
پشت دریا ها شهریست قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب

شاید به امید شهری دیگر میروند عمو جان بهرحال این اعتقاد اون شخص بود هرچند تلخ بازی روزگاره دیگه زیر باران قدم زدن هم برای من و شما خوبه
پاسخ:نمیدانم .......هنوز در بی حسی رخوتناکیک شوک هستم ........... من گنگ خواب دیده ام وعالم تمام کر


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 233
بازدید کل : 36237
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته های کوتاه و آدرس mohsenmottaghin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. تبادل لینک خوب است البته اگر فکر می کنید مطالب وپستها بدرد خوراست در خوشحال شدن صاحب اش شریک میشود






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 22
:: کل نظرات : 5

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 11
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 11
:: بازدید ماه : 233
:: بازدید سال : 445
:: بازدید کلی : 36237